چهار شنبه 20 آذر 98

قبل از ندای ملکوتی اذان صبح بیدار شدم شب ها معمولا" خواب خوب و آرامی دارم که بر خاسته از نعمت سلامتی و لطف الله است.

هوا امروز  با تغییر خلق و خو  چهره بهاری به خود گرفته بود.

ساعت 16 در میان نم نم باران به روستای تیرکده رفتم این روزها نان لواش را جایگزین نان بربری کرده ایم.

ساعت 17:10 دقیقه به حمید پیامک دادم  چون هوا بارانی و جاده لغزنده است سفر با خودرو شخصی مناسب نیست نیم ساعت بعد شماره خانه اش را گرفتم کسی جواب نداد ساعت 18 پیامک دادم کجایی؟ جواب داد نزدیک آمل، هادی در مأموریت است و حامد در تهران مانده و همسفر نشده.

5 شنبه 21 آذر

امروز هم سحر خیز بودم.پس از ستایش و نیایش های روزانه به گشت و گزار خبری پرداختم خبرها آرامش بخش نیست.

ساعت 7:40 دقیقه با حمید که معمولا" در کارها کم صبری می کند به بانک رفتیم تا از شرایط اخذ وام بیشتر بدانیم.

به اداره پست رفتیم یک جعبه بزرگ کلوچه نوشین برای عباس آقا پست کردم قیمت های پست خیلی تغییر کرده چند سال قبل ارسال همین جعبه  800 تومان بود ولی خوش بختانه اکنون 16700 تومان شده که مبارک است!

کارهایمان  که در نور پایان یافت به طرف خانه حرکت کردیم ولی حمید نزد رامین رفت و من به خانه برگشتم.

ساعت ,خانه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گردشگری کار و فناوری متوسطه اول آی فونت رها eeninSanF اخبار جدید ، دانلود سریال ، آهنگ جدید خرید هات دیزاین 2014 وبلاگ هدایت-حُجَّةُ الاسلام باقری پور عاشقونه