یک غول هست به اسم احساسخورک! این غول به لحاظ حجمی خیلی خیلی بزرگ است اما با تمام بزرگی ش دیده نمی شود! و این اعجاز اوست. سر و سرک می کشد ولی هیچ کس نمی بیندش. پشت سرت چمباتمبه می زند و قایم می شود. شاید هزار سال در عین صبر منتظر می ماند و کافیست یکبار در اثر ظلمی ، سو تفاهمی ، بی مهری یا اتفاقی یک احساس در تو بمیرد! احساسخورک درست همینجا قد علم می کند و خودی نشان می دهد و باز هم در عین اینویزیبل! بودن دو دستش از دو طرف ت منتظر است تا هر احساسی را به محض دلیور شدن ببلعد!
چنان ببلعد که گویی از اول نبوده! عده ای می گویند درون دلش پر از نعش احساس ست! پر از جسد حُب و مِهرهای تازه! پر از نوزاد نودوستی و عاشقی ، پر از حس های یخ زده ی کمک و همدردی! آنقدر احساسات را بی حساب خورده که بعضی احساسات در مرز ریشه کن شدن قدم می‌زند! مثل عشق حقیقی، مثل رفاقت بی توقع، مثل حُب ، مثل شیفتگی!
حالا منم و جدال این احساسخورک که حدوداً‌ هجده ماهست در وجودم جوانه زده دست بردار هم نیست و هر روز منم و حجم چپاول احساسات ریز و درشتم زیر نظر این غولِ با شاخ و‌ دُم!

احساسات ,احساسخورک منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

چاپخانه آراکس شبِ مهتابی???? گروه نرم افزاری درحال معرفی کالا فروشگاهی دانلود فیلم ایرانی 97 emohtava مدرسه بهترین فلزیاب اشپزی